»» متن کامل نامه احمدینژاد به جورج بوش
|
متن کامل نامه احمدینژاد به جورج بوش

آقای جورج بوش رییس جمهور ایالات متحده آمریکا
مدتی در این اندیشه بودم چگونه می توان تناقضات غیر قابل انکار موجود در صحنه بین المللی را که مدام مورد بحث محافل مردمی بخصوص مجامع سیاسی و دانشجویی است توجیه کرد . سئوالات زیادی در این مورد بی جواب مانده است لذا تصمیم گرفتم شمه ای از این تناقضات و سئوالات را مطرح کنم ، شاید فرصتی برای تصحیح آنها فراهم آید . آیا می شود ؛ پیرو حضرت مسیح (ع) پیامبر بزرگ الهی بود ، خود را متعهد به حقوق بشر دانست ، لیبرالیسم را الگوی تمدنی معرفی کرد، با گسترش سلاحهای هسته ای و کشتار جمعی اعلام مخالفت نمود، مبارزه با تروریسم را شعار خود قرار داد ، و در نهایت ؛برای تشکیل جامعه واحــد جهانی تلاش کرد . جـامعه ای که قرار است حضرت مسیح (ع) و صالحان زمین در آن حکومت کنند . اما در عین حال ؛ کشورها مورد تعرض قرار گیرند . جان و حیثیت و هستی افراد از ارزش ساقط شود و مثلا فقط با احتمال حضور چند مجرم در یک روستا ، یا شهر و یا کاروان ، تمام آن روستا یا شهر و یا کاروان به آتش کشیده شود . یا بــا احتمال وجود سلاحهای کشتـار جمعی در یک کشور ، آن کشور تصرف شود . حدود صد هزار نفر از جمعیت آن کشته شوند ، منابع آب و کشاورزی و صنعت آن منهدم گردد و نزدیک به 000/180 نفر نیروی نظامی در آن مستقر گردد.
حریم مقدس خانه های شهروندان شکسته گرددو شاید بیش از 50 سال یک کشور به عقب برگردانده شود . با چه هزینه ای ؟ با صرف صدها میلیارد دلار از خزانه یک کشور و بعضی کشورهای دیگر و با اعزام دهها هزار از جوانان به عنوان سربازان نیروی مهاجم ، قرار دادن آنان در معرض کشتار و دور کردن آنان از خانواده های خود ، آلوده کردن دست آنان به خون دیگران و اعمال فشارهای روحی و روانی به آنان به نحوی که هر روز تعدادی از آنان خودکشی کنند و وقتی به کشور خود برمی گردند رنجور و افسرده باشند و با امراض گوناگون سر و کار داشته باشند . تعدادی نیز کشته شده و جنازه های آنان تحویل خانواده های آنان گردد. به بهانه وجود سلاحهای کشتار جمعی این تراژدی بزرگ برای مردم کشور اشغال شده و مردم کشور اشغال کننده اتفاق می افتد ، بعد معلوم می شود سلاح کشتار جمعی وجود نداشته است . البته صدام یک دیکتـاتور جنایتکار بود . اما قصد از جنگ نه سرنگونی او بلکه حذف سلاحهای کشتار جمعی اعلام شده بود . صدام در این مسیر سرنگون شد و مردم منطقه از این سرنگونی ابراز رضایت کردند . صدام در تمام طول جنگ تحمیلی علیه ایران مورد حمایت غرب بود .
آقای رئیس جمهور
شایــد بدانید من یک معلم هستـم . دانشجویان می پرسنــد این اقدامات را چگونه می توان با ارزشهای صدر این کلام من جمله تعهد به آئین حضرت مسیح (ع) پیامبر صلح و رحمت تطبیق داد ؟
متهمانی در گوانتانامو در بند هستنـد که محاکمه نمی شوند . به وکیل دسترسی ندارند . خانواده های آنان نمی توانند آنان را ببیننـد و در خارج از کشور خـــــود نگهداری می شوند و هیچ نظارت بین المللی بر آنان نیست . معلوم نیست اینها زندانی هستند . اسیر جنگی اند ، متهم اند و یا محکوم ؟ بازرسان اتحادیــه اروپایی تاییـد کرده اند که زندانهای مخفی در اروپا هم وجود دارد . من نتوانستم ربودن افراد و نگه داشتن آنان را در زندانهای مخفی با هیچیک از نظامهای قضایی دنیا تطبیق دهم و نفهمیدم که این اقدامات با کدامیک از ارزشهای صدر این مقال تطابق دارد . با تعلیمـات حضرت مسیح (ع) یا حقوق بشر یا ارزشهای لیبرالیسم . جوانان ، دانشجویان و مردم در مورد پدیده اسرائیل سئوالات زیادی دارند . حتما بعضی از آنها را شنیده اید . در طول تاریخ کشورهای زیادی اشغال شده اند اما از پدیده های نوظهور عصر ما ، تاسیس یک کشور جدید با مردمانی جدید است . دانشجویان می گویند 60 سال پیش چنین کشوری وجود نداشت . اسناد و کره جغرافیایی قدیمی را نشان می دهند و می گویند هر چه جستجو می کنیم کشوری به نام اسرائیل نمی بینیم . مجبورم آنان را راهنمایی کنم تاریخ جنگ جهانی اول و دوم را مطالعه کنند. یکبار یکی از دانشجویان گفت در طول جنگ جهانی دوم که دهها میلیون نفر در آن کشته شدند ، اخبار جنگ به سرعت از جانب متخاصمین منتشر می شد و هر کدام پیروزی های خود و شکستهای طرف مقابل را اعلام می کردند. بعد از جنگ ادعا شد که شش میلیون یهودی کشتــه شده اند . شش میلیون نفر که با حداقل دو میلیون خــانواده نسبت داشتـه اند . فرض کنیم این خبر صحیح باشد آیا نتیجه منطقی آن می تواند تاسیس کشور اسرائیل در منطقه خاورمیانه و یا حمایت از آن باشد ؟ این پدیده چگونه تحلیل و تفسیر می شود ؟
آقای رئیس جمهور
حتما می دانید اسرائیل با چه هزینه ها و پیامدهایی تاسیس شد :
- با کشته شدن هزاران نفر - با آواره شدن چند میلیون نفر از بومیان منطقه - با تخریب صدها هزار هکتار از مزارع و باغات زیتون و با تخریب شهرها و آبادیها این تراژدی منحصر به زمان تاسیس نیست ، متاسفانه 60 سال است که ادامه دارد .
رژیمی تاسیس شده است که حتی به بچه ها رحم نمی کند ، خانه ها را بر سر مردم خراب می کند ، برنامه ترور شخصیتهای فلسطینی را از قبل اعلام می کند و هزاران فلسطینی را در زندانهـا نگهداری می کنـد . چنین پدیـده ای در قرون اخیر کم نظیر یـا بی نظیر است . سئوال بـزرگ دیگر بسیاری از مردم این است که چرا چنین رژیمی مورد حمایت است ؟ آیا حمــایت از چنیــن رژیمی حمایت از تعلیمات حضرت مسیح (ع) یا حضرت موسی (ع) و یا منطبق بر ارزشهای لیبرالیستی است . و آیا واگذار نمودن حق تعیین سرنوشت تمام سرزمین فلسطین به صاحبان اصلی آن که در داخل و خارج فلسطین هستند ، اعم از مسلمانان و یهودیان و مسیحیان ، با اصول دموکراسی و حقوق بشر و تعلیمات انبیاء منافات دارد ؟ اگر منافات ندارد چرا با همه پرسی مخالفت می شود ؟ دولت فلسطینی اخیراً با انتخاب مردم فلسطین روی کا ر آمد . همه ناظران بیطرف تایید می کنند این دولت منتخب مردم است . با ناباوری دولت منتخب را تحت فشار قرار دادند و به او گفته شد باید رژیم اسرائیل را به رسمیت بشناسد و دست از مقاومت بردارد و برنامه های دولت قبل را تعقیب نماید . اگر دولت فعلی فلسطینی چنین سیاستهایی را از قبل اعلام کرده بود آیا مردم فلسطین آن را انتخاب می کردند . آیا این نوع موضعگیری در مقابل دولت فلسطینی قابل تطبیق با ارزشهای پیش گفته است ؟ همچنین مردم می پرسند چرا هر قطعنامه ای که در شورای امنیت علیه رژیم صهیونیستی مطرح می گــردد وتو می شود ؟
آقای رئیس جمهور
می دانید با مردم زندگی می کنم و دائم با آنان در تماس هستم بسیاری از مردم خاورمیانه به نحوی با من تماس می گیرند . آنان اینگونه سیاستهای چندگانه را با هیچ منطقی سازگار نمی دانند. شواهد نشان می دهد عموم مردم منطقه ، هر روز نسبت به سیاستهای اعمال شده عصبانی تر می شوند . قصد من طرح سئوالات فراوان نیست امــا می خواهم به چند نکته دیگر هم اشاره کنم . چرا در منطقه خاورمیانه هر پیشرفتی در علم و فن آوری ، تهدیدی علیه رژیم صهیونیستی تعبیر و تبلیغ می شود ؟ آیا تلاش علمی و تحقیقاتی از حقوق اولیه ملتها نیست ؟ شما احتمالا با تاریخ آشنایی دارید . غیر از قرون وسطی در چه مقطع تاریخی و در کجای عالم پیشرفت علمی و فنی یک جرم تلقی شده است ؟ آیا فرض احتمال استفاده از علوم در مقــاصد نظامی می تواند دلیلی بر مخالفت با علم و فن بــاشد . اگر چنین نتیجه گیری صحیح باشد پس باید با همه علوم مخالفت شود ، حتی با فیزیک ، شیمی ، ریاضیات ، علوم پزشکی ، مهندسی و ... در قضیه عراق دروغی گفته شد . نتیجه آن چه بود ؟ من تردیدی ندارم که در تمام جوامع بشری دروغ امر ناپسندی است و جنابعالی هم دوست ندارید کسی به شما دروغ بگوید.
آقای رئیس جمهور
آیا ملتهای مختلف در امریکای لاتین حق دارند بپرسند چرا با حکومتهای منتخب آنان در این قاره مخالفت و در مقابل از کودتاگران حمایت می شود. چرا سایه تهدید دائمی بالای سر آنان است ؟ مردم افریقا مردمی پرتلاش ، خلاق و با استعداد هستند . آنان می توانند نقش مهم و ارزنده ای در تامین نیازها و پیشرفت مادی و معنوی جامعه بشری ایفا کنند . فقر و تنگدستی در بخش بزرگی از افریقا مانع چنین نقشی است . آیا آنان حق دارند بپرسند چرا ثروت عظیم و معادن آنان به یغما برده می شود در حالیکه خود آنان بیش از دیگران نیازمند آن هستند .
آیا چنین اقداماتی با تعلیمات حضرت مسیح و با حقوق بشر منطبق است ؟
ملت شجاع و مومن ایران هم سئوالات زیادی دارند . از جمله ؛ انجام کودتای 28 مرداد در پنجاه و دو سال پیش و سرنگونی دولت قانونی وقت ، مقابله با انقلاب اسلامی و تبدیل سفارت به ستاد حمایت از مخالفین جمهوری اسلامی مستند به هزاران برگ سند ، حمایت از صدام در جنگ علیه ایران ، سرنگون کردن هواپیمای مسافربری ایران ، توقیف اموال ملت ایران ، تهدیدات روز افزون و ابراز ناراحتی و عصبانیت از پیشرفت علمی و هسته ای ملت ایران ، در حالی که تمام ایرانیان به خاطر پیشرفت کشورشان شادند و جشن و سرور برپا کردنــد ، و موارد متعددی از ایـن دست که از شرح آن در این نامه می گذرم .
آقای رئیس جمهور
واقعه 11 سپتامبر واقعه هولناکی بود . کشتن بیگناهان در همه جای دنیا تاسف بار و دردناک است . دولت ما همان موقع با اعلام تنفر از مسببین چنین وقایعی به بازماندگان حادثه تسلیت گفت و اظهار همدردی کرد. همه دولتها موظفند از جان و مال و آبروی شهروندان خود محافظت کنند . آن طور که گفته می شود دولت شما برخوردار از سیستم های امنیتی و حفاظتی و اطلاعاتی گسترده ای است . حتـی مخالفین خود را در خارج از مـرزها شکـــار می کند . عملیات 11 سپتامبر عملیات ساده ای نبود . آیا طراحی و اجرای عملیات بدون هماهنگی با سیستمهای اطلاعاتی و امنیتی و یـا نفوذ گستـــرده در آن مـی توانست امکان پذیر باشد ؟ البته این یک احتمال عقلایی است . چرا ابعاد این موضوع تا کنون مخفی مانده است ؟ چرا توضیح داده نمی شود چه کسانی در این حادثه کوتاهی کرده اند ؟ و چــرا مسببین و مقصرین معرفی و محــاکمه نمـی شوند؟
آقای رئیس جمهور
از وظایف همه دولتها ایجاد امنیت و آرامش برای شهروندان است . مردم کشور شما و کشورهای همجوارِ نقاطِ بحرانی جهان چندین سال است احساس امنیت روانی ندارند.
بعد از حادثه سپتامبر به جای التیام روانی و آلام آسیب دیدگان و شهروندان امریکایی که به شدت تحت تاثیر حادثه بودند ، برخی رسانه های غربی جو ناامنی را دامن زدند و بطور مداوم از احتمال حملات تروریستی سخن گفتند و مردم را در ترس و وحشت نگه داشتند . آیا این خدمت به مردم امریکاست ؟ آیا خسارت ناشی از ترس و وحشت قابل محاسبه است ؟ تصور کنید ، شهروندان امریکایی در همه جا احتمال حمله را می دادند . در خیابانها ، درمحل کار و د رخانه احساس ناامنی می کردند . این وضعیت را چه کسی می پسندد؟ چرا رسانــه ها به جای القای آرامش و امنیت ، نا امنی را القا می کردند. برخی معتقدند این تبلیغات برای زمینه سازی و توجیه حمله به افغانستان بوده است . در همینجا باید اشاره ای به رسانه ها بشود. در منشورهای رسانه ای ، اطلاع رسانی درست و حفظ امانت در انتشار خبر ، یک اصل انسانی و پذیرفته شده است . مایلــم تاسف عمیق خود را از عدم تعهد برخی رسانه های غربی به چنین اصلی اعلام کنم . بهانه اصلی در حمله به عراق وجود سلاحهای کشتار جمعی بود . آن قدر این موضوع تکرار شد تا مردم باور کنند و زمینه حمله به عراق نیز فراهم شود .
آیا در فضای ساختگی و دروغ ، حقیقت گم نمی شود؟ و آیا گم شدن حقیقت با معیارهای پیش گفته سازگار است ؟و آیا حقیقت ، نزد خدا هم گم می شود ؟
آقای رئیس جمهور
در همه کشورها مردم هستند که هزینه دولتها را می پردازند تا دولتها به آنان خدمت کنند . سئوال این است که صدها میلیارد دلار هزینه های سالیانه لشکر کشی به عراق چه دست آوردی برای مردم داشته است ؟ جنابعالی اطلاع دارید در بعضی از ایـالات کشور شما مردم در فقر و تنگدستی هستند . هزاران نفر بی خانمان زندگی می کنند . بیکاری معضل بزرگی است و این مشکلات کم و بیش در سایر کشورها هم هست . آیا در چنین شرایطی آن حجم عظیم لشکر کشی و آن هزینه های هنگفت از خزانه مردم توجیه پذیر است و با اصول پیش گفته تطابق دارد ؟
آقای رئیس جمهور
آنچه گفتـه شد بخشی از دردهای امروز مردم جهان ، منطقه ما و مردم شماست . اما کلام اصلی من که شما حداقل بخشی از آن را تصدیق خواهید کرد این است که : حاکمان دوران معینی دارند و پایدار نیستند ، اما نام و یاد آنان درتاریخ خواهد ماند و در آینده های نزدیک و دور دائم در معرض قضاوت خواهند بود. مردم خواهند گفت ، در دوران ما چه گذشته است . آیا برای مردم امنیت ، رفاه و آسایش آورده ایم یا نا امنی و بیکاری . آیا می خواستیم عدالت بر پا کنیم یا فقط از گروههای خاصی حمایت کردیم و به قیمت فقر و تنگدستی عده زیادی از مردم ، عده اندکی را به ثروت و مقام رساندیم و رضایت آنان را بر رضایت خدا و مردم ترجیح دادیم . آیا ا زحقوق مردم و محرومین دفاع کردیم یا آنانرا نادیده گرفتیم . آیا ازحقوق انسانها در سراسر جهان دفاع کردیم یا اینکه با تحمیل جنگ و دخالتهای غیر قانونی در امور کشورها و با ایجاد زندانهای مخوف عده ای را به بند کشیدیم . آیا امنیت و صلح را برای جهان رقم زدیم یا سایه تهدید و زور را در جهان گسترانیدیم . آیـا به ملت خود و سایر مردم جهان راست گفتیم یا اینکه حقایق را وارونه جلوه دادیم . آیا طرفـدار مردم بودیم یا طرفدار اشغالگران و ستمگران . آیا درحکومت ما منطق ، عقل ، اخلاق ، صلح ، عمل به تعهدات ، گسترش عدالت ، خدمت به مردم ، رفاه و پیشرفت ، حفظ کـــرامت انسانی مورد توجه بود یا زور اسلحـه ، تهدید ، نــاامنی ، بـی توجهی به مردم ، عقب انداختن پیشرفت و تعالی ملتها و پایمال کردن حقوق انسانها .
و بالاخره خواهند گفت آیا به آنچه سوگند یاد کردیم ، در خدمت به مردم که وظیفه و تعهد اصلی ماست و به آئین پیامبران پایبند بودیم یا خیر؟
آقای رئیس جمهور
تا کی جهان می تواند چنین وضعیتی را تحمل کند . با این روند ، جهان به چه سمتی خواهد رفت ؟ - تـا کی مردم جهان باید خســارت تصمیمات نادرست برخی حاکمان را بدهند ؟ - تا کی باید سایه نا امنی ناشی از انباشت سلاحهای کشتار جمعی بر مردم جهان سایه افکند ؟ - تا کــی باید خون کودکان و زنـان و مردان بر سنـگ فرش خیابانها و کوچه ها بریزد و خانه های مردم بر سر آنان خراب شود ؟ آیا جنابعالی از وضعیت امروز جهان راضی هستید ؟و آیا فکر می کنید سیاستهای جاری می تواند ادامه یابد؟ آیا اگر به جای صدها میلیارد دلار مخارج امنیتی ، نظامی و لشگر کشی این ارقام صرف سرمایه گذاری و کمک به کشورهای ضعیف ، توسعه بهداشت و مبارزه با امراض مختلف ، آموزش و بالا بردن توانمندیهای فکری و جسمی ، کمک به آسیب دیدگان ناشی از بلایای طبیعی ، ایجــاد اشتغال و تولید ، آبادانی و رفع فقر و محرومیت ، و صرف ایجاد صلـح ، رفع اختلافات بین کشورها ، خاموش کــردن جنگهای قومی و نژادی و ... می شد ، امروز جهان در چه موقعیتی بود ؟ و آیا دولت و مردم شما نیز احساس غرور و سربلندی نمی کردند؟ آیا موقعیت سیاسی و اقتصادی دولت شما و مردم مستحکمتر نبود؟ با کمال تاسف می گویم آیا نفرت فزاینده امروز مردم جهان نسبت به دولت امریکا وجود داشت ؟ آقای رئیس جمهور قصد آزردن خاطر کسی را ندارم . آیا اگر امروز حضرت ابراهیم ، اسحق ، یعقوب ، اسماعیل ، یوسف و یا حضرت عیسی (علیهم السلام ) حضور داشتند در مورد این رفتارها چه قضاوتی داشتند؟ آیا در جهان موعود که عدالت سرتاسر آن را فراخواهد گرفت و حضرت عیسی مسیـح (ع) حضور خواهنـد یافت به ما نقشی خواهنـد داد ؟ و آیا ما را خواهند پذیرفت ؟
سئوال کلیدی من این است ؛ آیا راه بهتری برای تعامل با ملتها و جهان وجود ندارد ؟ امــروز در جهان صدهــا میلیون نفر مسیحی و صدها میلیون نفر مسلمان و میلیون ها نفر پیرو آئین حضرت موسی (ع) هستند . همه ادیان الهی در یک کلام شریک هستند و آن کلمه توحید است ، یعنی اعتقاد به خدای یگانه ای که جز او خدایی در جهان نیست . قرآن کــریم بر این کلام مشتـــرک تاکید دارد و همــه پیروان ادیان الهی را دعوت می کند و می فرماید :
" بگو ای اهل کتاب بیائید به سوی کلمه ای که پذیرفته ما و شماست . آنکه جز خدای را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعض دیگر را سوای خدا به پرستش و ربوبیت نگیرد" (قرآن مجید - سوره آل عمران آیه 63)
آقای رئیس جمهور
بر اساس کلام الهی همه ما به پرستش خدای یگانه و تبعیت از رسولان الهی دعوت شده ایم . (( پرستش خداوندیکه فوق همه قدرتهای عالم است و بر هر کاری تواناست. )) ((خداوندی که دانای پنهان و آشکار و گذشته و آینده است و میداند در قلب بندگانش چه می گذرد و اعمال آنانرا ثبت می کند.)) ((خداوندی که مالک آسمان ها و زمین است و همه عالم عرصه پادشاهی اوست.)) ((تدبیـر همه عالم به دست اوست و به بندگان وعده مغفرت و بخشش گناهــان مـی دهد .)) ، ((او یار مظلومان و دشمن ستمگران است.)) ، ((رحمن و رحیم است. )) ، ((پشتیبان مومنان است و آنانرا از ظلمت به نور هدایت می کند.)) ، ((ناظر اعمال بندگان است. )) ، ((بندگان را به ایمان و عمل صالح دعوت می کند و از آنان می خواهد که در مسیر حق قدم بردارند و دراین مسیر استوار باشند. )) ، ((بندگان را به اطاعت رسولانش دعوت می کند و بر اعمال آنان شاهد و ناظر است)) و ((پایان بــد را متعلق به کسـانی می داند که فقط حیات این جهانی را انتخاب کنند و از امر او سرپیچی کنند و به بندگان او ظلم روا دارند .)) ((و پایان نیکو و بهشت جاوید را از آن بندگانی می داند که از عظمت و مقام او بترسند و از هوای نفس خویش پیروی نکنند. ))
ما معتقدیم بازگشت به آئین انبیاء الهی تنها راه سعادت و نجات است . شنیده ام جنابعالی به آئین مسیح (ع) گرایش دارید و به وعده الهی حکومت صالحان در زمین اعتقاد دارید . ما نیز حضرت عیسی مسیح (ع) را از پیامبران بزرگ الهی می دانیم که در قرآن بارها از ایشان تجلیــل شده است و این کلام از حضرت مسیح (ع) نقل شده است :
" و ان الله ربی و ربکم فـاعبدوه هـذا صراط مستقیم " پــروردگار من و شما الله است . پس او را بپرستید و صــراط مستقیم الهی همین است . (قرآن مجید - سوره مریم آیه 36 )بندگی و اطاعت خداوند شعار همه پیامبران الهی است . خدای همه مردمان در اروپا ، آسیا ، افریقا ، امریکا و اقیانوسیه و همه عالم یکی است او خدایی است که هدایت و عزت همه بندگان خود را می خواهد و به انسانها کرامت بخشیده است . و در کلام الهی است که ((خداوند قادر متعال پیامبران را با معجزات و نشانه های آشکار برای هدایت مردم فرستاده تا آیات الهی را به آنان نشان دهند و آنان را از گناه و آلودگیها پاک کنند. و کتاب و میزان را فرستاد تا مردم عدالت را بر پا کنند و از طغیانگران بپرهیزند . )) همه این آیات به نحوی در کتاب مقدس نیز آمده است .
پیامبران الهی وعده داده اند که :
روزی بر پا خواهد شد که همه انسانها در پیشگاه خداوند متعال حاضر خواهند شد تا به اعمال آنان رسیدگی شود . نیکوکاران به بهشت رهنمون خواهند شد و بدکاران به عذاب الهی دچار می شوند . فکر می کنم هر دوی ما به چنین روزی اعتقاد داریم . اما محاسبه اعمال حاکمان آسان نخواهد بود . زیرا ما باید پاسخگوی ملت خود و همه کسانی باشیم که اعمال ما به نحوی در زندگی آنان موثر بوده است . پیامبران ، صلح و آرامش را بر پایه خداپرستی و عدالت و حفظ کرامت انسانی برای همه بشریت خواسته اند . آیا اگر همه ما به این مبانی ، یعنی توحید و خداپرستی ، عدالت و حفظ کرامت و عزت انسانی و اعتقاد به روز واپسین معتقد و متعهد شویم ، نمی توان بر مشکلات امروز جهان که نتیجه دوری از اطاعت خداوند و آئین پیامبران است فائق شد و بهتر و زیبا تر نقش آفرینی کرد؟ آیا اعتقاد به این مبـانی ، صلح و دوستی و عدالت را گسترش نمی دهد و تضمین نمی کند ؟ آیا مبانی مزبور آئین نوشته یا نا نوشته اکثریت مردم جهان نیست ؟ آیا جنابعالی این دعوت را اجابت نمی کنید ؟ بازگشت حقیقی به آئین پیامبران ، به توحید و عدالت ، به حفظ کرامت انسانی و به اطاعت از خداوند و رسولان او .
جناب آقای رئیس جمهور
نگــاهی به تاریخ نشان می دهد که اگر حکومتها در طریق ظلم و ستــم باشند نمـــی توانند پایدار بمانند . خداوند سرنوشت بشریت را به دست آنان نسپرده است . خداوند جهان و انسانها را رها نکرده است ، چه بسیار وقایعی که بر خلاف خواست و تدبیر حکومتها اتفاق می افتد . وقایع نشان می دهد دست قدرت برتری در کار است که همه امور با اراده او رقم می خورد.
آقای رئیس جمهور
آیا نشانه های تغییر و تحولات در جهان امروز قابل انکار است ؟ آیا اوضاع فعلی جهان با ده سال قبل را می توان مقایسه کرد . تغییرات سریع و بسیار گسترده است . مردم جهان از وضعیت موجود راضی نیستند و کمتر به وعده ها و اظهارات برخی حاکمان موثر در جهان اعتماد می کنند . مردم بسیاری از نقاط جهان احساس ناامنی می کنند و با توسعه نا امنی و جنگ مخالفند وسیاستهای چندگانه را نمی پذیرند . مردم نسبت به شکاف موجود بین ثروتمندان و فقرا و کشورهای مرفه و فقیر معترض هستند . مردم از فساد رو به تزاید ابراز تنفر می کنند . مردم بسیاری ازکشورها از اینکه بنیانهای فرهنگی آنان در معرض تهاجم است و بنیان خانواده ها از هم می پــاشد و از اینکه مهر و محبت ها کم شده است ناراحتند . مردم جهان به سازمانهای بین المللی خوشبین نیستند زیرا حقوق آنان توسط این سازمانها استیفا نمی شود. لیبرالیسم و دموکراسی غربی نتوانسته اند بشر را به آرمانهای خود نزدیک کنند و امروز دو مفهوم شکست خورده اند . ژرف اندیشان و عقلای عالم صدای فرو ریختن اندیشه و نظامات لیبرال دموکراسی را به وضوح می شوند. امروز توجه مردم جهان به سوی یک کانون اصلی ، رو به افزایش است و آن کانون ، خداوند یگانه است و صد البته مردم با خداپرستی و تمسک به آئین پیامبران بر مشکلات خود پیروز خواهند شد . سئوال جدی من این است آیا شما نمی خواهید آنان را همراهی کنید .
آقای رئیس جمهور
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ، جهان به سمت خداپرستی و عدالت به پیش می رود و اراده خدا بر همه چیز غلبه خواهد کرد .
والسلام علی من اتبع الهدی محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران
|
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کانون فرهنگی سیاسی فجر صادق ( چهارشنبه 85/2/20 :: ساعت 11:1 صبح )
»» بمبهای شیشهای
بمبهای شیشهای
رویکردی از آخرین فصل پروتکلهای صهیون
مهدی علیخانی
تحلیل و بررسی بنیانهای تفکر صهیونیزم و مظلومنمایی جهانی این مکتب ریشه کهنی به قدمت تاریخ یهود دارد. از سرقت نمایههای ادبی دیگر ادیان گرفته تا جعل تاریخ و اسطورهسازی.
اما نقطه عطف این پروسه کهن را میتوان اجلاس «بال» سوئیس یا اولین کنگره صهیونیزم در سال 1897 قلمداد کرد، چرا که از این پس هویتسازی صهیونیزم با شدت در دستور کار پروتکلها قرار گرفت و برای نیل به این هدف استراتژی صهیونیستی: (هدف، وسیله را توجیه میکند) دست آنها را برای استفاده از هر ابزاری باز گذاشت.
با اندک تأملی بر ساختار اجرایی و سیستم مدیریتی رسانههای جمعی جهان در یک قرن گذشته و مشخصاً رسانههای تصویری از دهه 50 میلادی میتوان دریافت که هویت سازی صهیونیزم به اشکال مختلف توسط آنها رهگیری میشده است.
در این راستا، نگارنده پس از تبیین امپریالیسم رسانهای و بررسی تحولات غولهای رسانهای جهان در مقاله (سرزمینهایی با مرزهای شیشهای)، در این مقال به تحلیل تولیدات این رسانههای عظیم تحت مدیریت صهیونیسم جهانی و جهتدهی افکار عمومی توسط آنها میپردازد، پروسهای که برای آن دو فاز اصلی میتوان ترسیم کرد.
فاز اولیه که با نهادینه کردن هویت یهودیان و در پی آن، تاریخسازی صهیونیزم است و فاز ثانویه یا نهایی که در پی پیشبینی و ارائه ساختاری از پایان تاریخ و یا اصطلاحاً آخرالزمان (Apocalypse end of days) است. اما اساساً از لحاظ بازه اجرایی- زمانی، نمیتوان تفکیکی بین هر یک از این دو فاز قائل شد. از آنجایی که این فرآیند، محدودهای جهانی را در بر گرفته است، نگارنده مشروحاً به بررسی این دو فاز میپردازد.
فاز اول:
این فاز در دو شاخه یا گروه اصلی دنبال میشود.
شاخه اول: مختص کودکان و نوجوانان فعالیت میکند و تولیدات آن در راستای دستور کار تعریف شده (هویت سازی) معمولاً کارتونهای تلویزیونی و انیمیشنهای رایانهای را شامل میشود. که برخی از آنها عبارتند از: سریال کارتونی هاج زنبور عسل، مهاجران، دکتر ارنست و رابینسون کروزه. در اکثر این تولیدات غصب سرزمینهای دیگران و کشتار ساکنان اصلی آن و بیرون راندن بخشی از آنها از میهن اصلیشان، جریانی عادی و در راستای متمدنسازی، ساکنان دور از تمدن آنجا تبیین میشود.
به تازگی نیز موجی از ساختههای انیمیشن با موضوع (هولوکاست ـ کورههای آدم سوزی یهودیان در جنگ جهانی دوم که بارها از سوی مورخین مورد تردید و رد واقع شده) در غالبی غمانگیز و تأثیرگذار تولید و مرتباً نمایش داده میشوند.
یکی از آخرین ساختههای انیمیشن رایانهای این بخش که از برترین تکنیکهای جلوههای ویژه بهره میبرد، داستان زندگی حضرت موسی(ع) است که مغایر آیات قرآن و همراه تحریف و و هتک حرمت به شخصیت پیامبران الهی است.
در کنار این تولیدات، بازیهای رایانهای نیز از سناریوی آنها تولید میشود که نقش مکمل و کاتالیزور را در فرآیند هویتسازی و جهتدهی افکار این شاخه از مخاطبین ایفا میکند که با توجه بازه سنی مخاطبین این فاز از تولیدات، هیچ گاه تصویر ناخوشایندی از این فرآیند در ذهن آنها شکل نخواهد گرفت و تاریخ آمیخته با تحریف برای آنها بهصورت واقعیت نهادینه خواهد شد.
شاخه دوم: که مخاطبین آن قاعدتاً قشر جوان و بزرگ سال هستند، عمدتاً به تهیه تولیدات سینمایی میپردازد، این تولیدات بعد از جنگ جهانی دوم در راستای مظلوم نمایی یهودیان، با توسعه سینمای غرب افزایش یافتند و کارگردانان مشهور یهودیالاصلی چون: استیون اسپیلبرگ، استنلی کوبریک و رومان پولانسکی، آثار متعددی در این رابطه تولید کردند که از مهمترین آنها؛ ده فرمان، فهرست شینگلر، نجات سرباز رایان و پیانیست را میتوان نام برد.
این آثار نیز با بهره گیری از بهترین تکنیکهای سینمایی و فیلمبرداری و بازی هنرمندان بزرگ سینمایهالیوود که اکثر آنها نیز یهودی هستند، بیننده را چنان تحت تأثیر قرار میدهند که در پایان فیلم وی با احساس همدردی و تأسف از آنچه بر سر یهودیان در جهان رفته است، خود را مدیون به کمک رسانی به بازماندگان این قوم میداند.
گفتنی است که هر ساله یک یا دو ساخته از این دست، به عنوان بهترین فیلمهای سال در فستیوالها و جشنوارههای بینالمللی معرفی میشوند و تبلیغات فراگیری در سرتاسر جهان نسبت به آن انجام میشود و در کشورهای جهان سوم و حتی خاورمیانه نیز به عنوان بهترین تولیدات سینمایی سال به اکران متعدد میرسد و بازیگران مطرح این آثار به عنوان قهرمانان بی بدیل جایگاه سازی میشوند.
فاز دوم:
فاز دوم که همزمان با اجرای فاز اول، کار خود را آغاز کرد، در پی به دست گیری آینده تاریخ و ارائه پیش بینی اجتناب ناپذیر از آن است. مشخصاً تولیدات این بخش که همه آنها را حول محور (آخرالزمان) میتوان دسته بندی کرد در اواخر دهه 90 رشد چشمگیری داشت بطوریکه هر ساله نمونههای مختلفی از آن ارائه داده شد.
قبل از بررسی زیر شاخههای این فاز بررسی یک مطلب ضروری مینماید و آن دیدگاه و اعتقاد جهانی پیرامون مقوله پایان تاریخ یا آخرالزمان به عنوان محور اصلی تولیدات این فاز است.
باورمندی نسبت به مقوله آخرالزمان و شرایط آن، در میان همه ادیان و اقوام، به حدی عمیق و مشترک است که جز پذیرش فطری بودن این باور، راه دیگری باقی نمیگذارد. یعنی همان پدیدهای که (کارل گوستاو یونگ) آن را به عنوان قسمتی از (ضمیر ناخودآگاه مشترک) آدمی به رسمیت میشناسد و از آن به عنوان کهن الگو (Archetype) یاد میکند.
در حقیقت آخرالزمان یک کهن الگوی عام و مشترک بشری است که آدمیان را صرف نظر از سرزمین و رنگ نژاد، حول محور یک باور مشترک در خصوص پایان عمر دنیا گرد هم میآورد. بر این اساس، آخرالزمان به عنوان آخرین فصل کتاب عالم به نوبه خود به سه مقطع زمانی از لحاظ وقوع قابل تقسیم است:
مرحله اول، که زمان آزمونهای سخت و فتنههای آخرالزمانی است که اصطلاحاً به (عصر عسرت) یا (Tribulation Ag) موسوم است و طی آن فتنههای پایان تاریخ یکی پس از دیگری آشکار میشوند و انسان در ورطهای از بلایای مافوق تصور غرق میشود.
مرحله دوم، مقطع آشکار شدن منجی و باز شدن دریچه امید است، که مشخصه اصلی آن جدال میان حق و باطل است و در پایان نبرد نهایی یا (Final Conflict) آغاز میشود.
و مرحله سوم، در پی غلبه حق بر باطل و دوری شیطان از جهان آغاز میشود که به عصر طلایی موسوم است که طی آن انسان به نهایت رشد و کمال میرسد و جهان به صلح و آرامش میرسد.
اما نکته دیگر که حائز اهمیت است و در تمامی ادیان الهی و بسیاری از اساطیر کهن اقوام و ملل میتوان آنرا مشاهده کرد، رویارویی یک ضد منجی یا اصطلاحاً (آنتاگونیست) با منجی جهان (Savior) و یاران اوست که تمامی تاریکیها و نیروهای اهریمنی در پشت سر او قرار دارند و بر اساس اکثر روایات، نبرد نهایی میان خیر و شر، نبردی سهمگین و خونبار است که طی آن منجی و یارانش به کمک امداد الهی بر لشکر اهریمن پیروز خواهند شد و بازماندگان این نبرد شاهد آرمان شهر آخرالزمان خواهند بود.
آنچه بیان شد در حقیقت به فطرت انسان بر میگردد و همین الگوی فطری به دلیل برخورداری از ساختار اولیه درام (جدال خیر و شر) دستمایه و عنوان اصلی بسیاری از رمانهای مشهور و فیلمنامههای سینمایی قرار گرفته است وقتی داستانها و فیلمهای بخش کودکان نیز از این سوژه جذاب بی نصیب نماندهاند و همزادپنداری کودک با شخصیت منجی به عنوان مهمترین عامل جذابیت این قبیل آثار برای این قشر در نظر گرفته شده که در جای خود قابل تأمل است.
طبعاً نظام تصویریهالیوود به عنوان بزرگترین امپراطوری سینمایی جهان به مدیریت صهیونیزم، در راستای تحقق فاز دوم پروسه الگو سازی، این سوژه را محور بسیاری از محصولات تصویری خویش قرار داده است تا جایی که هم اکنون در جهان شاهد انواع گوناگونی از آخرالزمان و به همان میزان منجیان آخرالزمان هستیم.
برای بررسی این تولیدات میتوان آنها را به گروههای اصلی زیر طبقهبندی کرد:
آخرالزمان طبیعی، آخرالزمان تکنولوژیک، آخرالزمان دینی، آخرالزمان علمی و تخیلی و آخرالزمان اسطورهای، که هر یک واجد شرایط و قهرمانان مختص خویش هستند.
در آخرالزمان طبیعی (Natural Apocalypse)، طبیعت صبور و مقهور انسان به دلایل متعدد از جمله تخریب آن به دست انسان، برعلیه نسل بشر عصیان میکند و وقایعی مانند: گردباد، سیل، زلزله، آتشفشان و برخورد شهاب سنگهای عظیم به کره زمین، شرایط آخرالزمانی را بوجود میآورند. گاهی نیز به دلیل دخالتهای نا بجای انسان در پروسههای طبیعی و دستکاریهای ژنتیک، هیولاهای ناشناختهای از دل طبیعت پیدا میشوند و حیات بشر را با چالش روبرو میکنند، فیلمهای نظیر: (برخورد عمیق)، (آرماگدون)، قله دانته، دنیای آبی، گودزیلا و پارک ژوراسیک هر یک به سهم خود مصادیقی از آخرالزمان طبیعی محسوب میشوند.
در آخرالزمان تکنولوژیک (Technological Apocalypse)، انسان با آفریدههای تکنولوژیک خویش در جدال است و این (مصنوع شوریده بر صانع) شرایط آخرالزمانی را برای انسان پدید میآورند. جرقههای آغازین این گونه آثار را میتوان در (دکتر فرانکشتاین) و تداوم آنرا در (ترمیناتور2و3)، (ماتریکس1و2)، روز ششم و جزیره، مشاهده کرد. در اکثر این آثار انسان در مقابل مصنوع و مخلوق خویش اصطلاحاً کم آورده و دچار بحران هویت است. جالب آنکه منجی این قبیل آثار معمولاً یک انسان دانا و شجاع است که با درهم آمیختن دانش و شهامت در ضمیر خویش، پیروان اندک خود را هدایت و رهبری میکند. در پایان نیز این تکنسین اخلاق گرا، آنتاگونیست تکنولوژیک را شکست میدهد و بر نیروهای دشمن غلبه میکند.
آخرالزمان علمی و تخیلی، سوژه گروه دیگری از آثارهالیوودی است که طی آن تلفیقی از خیال و واقعیت یک پروسه آخرالزمانی را پدید میآورند در الگوی روایی، آنتاگونیستها درقالب موجوداتی فضایی، از آن سوی کهکشان و از اعماق تاریک فضا، پدیدار میشوند و حیات انسان را بر روی کره زمین مورد تهدید قرار میدهند. منجی این قبیل آثار با ترکیبی از دانش و مسائل ماوراء الطبیعه به جنگ مهاجمان میرود و پس از نبردی سخت آنها را از سر راه بر میدارد. فیلمهای: بیگانه، روز استقلال، عنصر پنجم و مجموعه جنگ ستارگان و ساخته اخیر (جنگ دنیاها) از جمله این قبیل آثار هستند.
آخرالزمان اسطورهای (Mythological Apocalypse)، دستمایه گونهای دیگر از آثار هالیوودی است که طی آن آنتاگونیست از آن سوی مرز واقعیت و رویا از دنیای رمز آلود افسانه و اسطورههای کهن سر بر میدارد و به دنیای امروز پا میگذارد و پارادوکس یا رویارویی آنتاگونیست با دنیای مدرن امروز شرایط آخرالزمانی را فراهم میآورد. در این گونه تولیدات منجی و یاران او هیچ چارهای جز سفر به دنیای اسرارآمیز، اسطوره و خیال ندارند، زیرا هیچ سلاح و شیوه مدرنی بر آنتاگونیست ماقبل تاریخی کارگر نیست و صرفاً او را با تمهیدات اسرار آمیزی از جنس خود او میتوان از میان برداشت. سرانجام با کشف یک طلسم یا ابزاری سحر آمیز، قدرت جادویی آنتاگونیست باطل میشود و بحران فرو مینشیند. از مصادیق تصویری اینگونه آخرالزمانی میتوان به فیلمهای: مومیایی، بازگشت مومیایی، عقرب شاه و ارباب حلقهها اشاره کرد.
اما آنچه مهمتر از دیگر تولیدات این بخش قابل بررسی است، (آخرالزمان دینی) Religious) (Apocalypse است. چرا که این ژاندر قابل بحثترین رویکرد سینمایی تحت مدیریت صهیونیزم است و در دو قالب مستقیم یا رویکرد نمادین و استعاری قابل نقد است.
در این رویکرد آنتاگونیست در قالب یک ضدارزش دینی (با توجه به انگارههای صهیونیزم جهانی پیرامون ظهور مسیح به عنوان منجی آخرالزمان) با عناوینی چون شیطان، ضدمسیح (Antichrist) یا دّجال، در یک زمان خاص از زندان رها شده و حیات بشری را بر روی کره زمین مورد تهدید جدی قرار میدهد، طبعاً در این قبیل آثار، منجی یک شخصیت متدین (از لحاظ شاخصههای مسیحیت صهیونیستی) مانند: یک کشیش (Priest) یا یک قدیس (Saint) است که با تلفیقی از ایمان، شهامت و ایثار، آنتاگونیست را شکست میدهد. در این قبیل تولیدات سعی میشود مسیح (Jesus Christ - Nazarene) و پیروان او (به تعبیر صهیونیزم) محور مقابله با شرارت معرفی شوند و در پروسهای تقدیری و حساب شده شیطان را مقهور و منکوب کنند.
جالب آنکه در این تولیدات معمولاً ضد مسیح و آنتاگونیست از مشرق زمین ظهور میکند و یا با تمدنهای مشرق زمینی و کشورهای اسلامی ارتباط مستقیم دارد و نیمه غربی عالم را عرصه کشتار خود و طرفدارانش قرار میدهد.
طبعاً در این آثار سینمایی، صهیونیزم جهانی سعی دارد به صورت نمادین، خطوط اصلی نبرد آینده خود را با دنیای اسلام ترسیم کند و با به تصویر کشیدن شرایط مخوف و دلهره آور آخرالزمان برای بینشگر این آثار، از آنها بیعت خوف و به بیان دیگر کسب اختیار ویژه، در مدیریت سیاسی- نظامی عالم کسب کند و آنها را ناگزیر به رویارویی با این شرایط بداند.
فیلمهایی نظیر (جنگیر 1 و 2)، طالع نحس، حلقه، پایان روزگار، و آخرین تولید جنجال برانگیز از این نوع «کنستانتین»، مصادیق بارز این گونه آثار به شمار میآیند.
اصولاً با مرور تولیدات این ژاندر، به نظر میرسد که این قبیل آثار از حد چند محصول سرگرم کننده سینمایی فراتر رفته و به پروتکل نبرد آینده دنیای مدرن غرب به مدیریت صهیونیزم جهانی با دنیای اسرار آمیز شرق زمین و فرهنگ غنی اسلامی تبدیل شدهاند.
علاوه بر آنچه ذکر شد، در سایر گونههای سینمایی نیز (مشخصاً از آغاز قرن بیست و یکم) ردپای تفکرات صهیونیستی دیده میشود که بررسی آن و تبعیین اهداف این رویکرد در این مقال نمیگنجد و نیازمند فرصت جداگانهای است.
اما در یک جمعبندی کلی به نظر میرسد سیاستگزاران صهیونیستی امپراطوری رسانهای و اعضای اتاق فکر هالیوود، در تدوین و اجرای آخرین فصل از پروتکلهای صهیون، طی دو فاز اجرایی که تشریح شد در پی آنند که ابتدا پس از نهادینه کردن و تثبیت حضور خود در اذهان عمومی جهان، به ارائه دورنمایی گریز ناپذیر از آینده و اصطلاحاً آخرالزمان بر اساس انگارهها و زیر ساختهای صهیونیزم جهانی بپردازند و در این راستا با بدست گیری رهبری نبرد آخرالزمان به عنوان ناجیان بشریت برضد مخالفان منجی که به تعبیر آنها از مشرق زمین و از دل حکومتهای اسلامی برمیخیزد آنرا محقق سازند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - Archetype - کارل گوستاو یونگ، روانپزشک سوئیسی و بنیانگزار روانشناسی تحلیلی، روان انسان را به 3 بخش عمده تقسیم میکند: ( ایگو یا ذهن خودآگاه، ناخودآگاه، آرشی تایپ یا ضمیر جمعی یا مشترک ) ـ وی ضمیر یا ناخودآگاه جمعی را روان موروثی یا دانشی میداند که انسان با آن به دنیا میآید و با این حال هرگز مستقیماً از آن آگاه نیست اما بر خصوصیات رفتاریش خصوصاً رفتار عاطفی تأثیرات زیادی دارد، که از آن با عنوان کهن الگو یا تصورات اساطیری نیز یاد میکنند.
2 - Antagonist - آنتاگونیست یا ضدمنجی که طرف شر و مخالف مسیح قلمداد میشود و رهبری نیروهای شر را به عهده دارد
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کانون فرهنگی سیاسی فجر صادق ( سه شنبه 85/2/19 :: ساعت 3:16 عصر )
»» یازدهم سپتامبر ریشه ها و بسترها
یازدهم سپتامبر ریشه ها و بسترها
سرچشمه های برخورد
مجید مرادی رودپشتی
چرا عمده ترین رسانه های تأثیرگذار بر افکار عمومی غربی به منابع صهیونیستی وابسته اند و جهان عرب در این زمینه کم ترین بهره را دارد؟
به نظر می رسد کم بهرگی عرب ها در این حوزه به عدم توانایی مالی آن ها برنمی گردد بلکه ساختار سیاسی حاکم
بر غالب کشورهای عرب، ماهیت تقریباً دموکراتیک و آزاد و غیرقابل کنترل این رسانه ها را برنمی تابد.
دولت های عرب غالباً و بلکه اجماعاً غیردموکرات هستند و به سبک قرون کهن گذشته(شیوخت و امارت و آرای ساختگی 9/99 درصدی) اداره می شوند.
حادثه یازدهم سپتامبر در حافظه جهان به عنوان حادثه ای عربی- اسلامی ثبت شده است. گویا تمامی عوامل این حادثه عرب ها و مهم ترین آن ها هم تبعه عربستان سعودی بوده اند. اگرچه نه همه عرب ها مسلمانند و همه مسلمانان، عرب؛ و بلکه اکثریت قاطع(حدود سه چهارم) مسلمانان جهان، غیرعرب هستند، ولی به عنوان خاستگاه اولیه دین اسلام بیش از همه جهان عرب، به عنوان نماینده جهان اسلام در اذهان جهانی جای گرفته است و از این رو هزینه های یازدهم سپتامبر به حساب همه مسلمانان- از همه نژادها- گذاشته شد.
اجراکنندگان عملیات یازدهم سپتامبر نه از مناطق فقیرنشین جهان اسلام که پرورده مرفه ترین مناطق جهان اسلام و بلکه تمام جهان و برخوردار از مدرن ترین امکانات معیشتی و آموزشی بوده اند. بنابراین به اجمال می توان عامل اقتصاد و یا تضاد طبقاتی ناشی از نابرابری و ناعدالتی اقتصادی را در تحلیل این حادثه تا حدی منتفی دانست. سیاست های بین المللی و منطقه ای آمریکا و اروپا به ویژه در مسأله فلسطین و سکوت آن ها در برابر جنایت های رژیم متوحش صهیونیستی، همواره موضوع یکی از انتقادات و اعتراضات دائمی جهان عرب نسبت به غرب بوده و هست، اما روشن است که نمی توان همه جا از سیاست های غرب نشانه های دشمنی با اسلام را دریافت. غرب در برابر اردوگاه کمونیسم از مسلمان ها حمایت های جدی کرده است؛ از مجاهدان مسلمان افغانستان در برابر اتحاد جماهیر شوروی، از مسلمانان بوسنی و هرزگوین و کوزوو در برابر دولت یوگسلاوی و از جدایی طلبان مسلمان چچن در برابر روسیه و...
شاید بتوان گفت نه حمایت غرب از مسلمانان در مناطق یادشده را باید پای حساب حمایت از اسلام نوشت و نه حمایت از رژیم صهیونیستی در مقابل فلسطین مسلمان را به معنای حمایت از یهودیت به شمار آورد. سیاست غرب، عمدتاً تابع مؤلفه های دیگری است که مهم ترین آن حفظ هژمونی و حذف یا کاستن هرگونه رقیب احتمالی و یا فعلی است. چرا جهان عرب به عنوان ویترین جهان اسلام نتوانسته است چندان در دل سیاست غرب جای باز کند تا غرب را به ترجیح منافع خویش بر دولتی کوچک که در دل کشورهای اسلامی چونان دشنه ای نشسته است، وادارد؟
چرا عمده ترین رسانه های تأثیرگذار بر افکار عمومی غربی به منابع صهیونیستی وابسته اند و جهان عرب در این زمینه کم ترین بهره را دارد؟
به نظر می رسد کم بهرگی عرب ها در این حوزه به عدم توانایی مالی آن ها برنمی گردد بلکه ساختار سیاسی حاکم بر غالب کشورهای عرب، ماهیت تقریباً دموکراتیک و آزاد و غیرقابل کنترل این رسانه ها را برنمی تابد.
دولت های عرب غالباً و بلکه اجماعاً غیردموکرات هستند و به سبک قرون کهن گذشته(شیوخت و امارت و آرای ساختگی 9/99 درصدی) اداره می شوند و غرب حداقل به سه دلیل عمده از دست کاری کردن و یا تغییر کلی این ساختار پرهیز دارد. غرب بر آن است که سابقه استعماری اش در مناطق اسلامی و به ویژه خاورمیانه به حد کافی پرونده اتهاماتش را قطور کرده و دیگر جاییی دخالت و یا فشار برای تغییر نظام های سیاسی عربی، با توجه به سابقه سوءاش باقی نمانده است.
۲. با یک حساب سرانگشتی می توان حدس زد که هرگونه تغییرات ساختاری در نظام های سیاسی و به تعبیر دیگر دموکراتیزه شدن فضای سیاسی کشورهای عربی معادله را به نفع اسلام گرایان سیاسی و یا بنیادگرایان اسلامی که غرب را دارالکفر می شمارند، عوض خواهد کرد. نمونه الجزایر در این زمینه شاهدی گویا است و چنین چیزی برای غرب بسیار ناگوار است. غربی ها معتقدند که اسلام گرایان تندرو در شعار دموکراسی خواهی خود صادق نیستند و مطلوبیت ساز و کارهای دموکراتیک مانند انتخابات آزاد و پارلمان و... برای ایشان مطلوبیتی معرفتی و همیشگی نیست بلکه ضرورت این ساز و کارها در حد ضرورت اکل میته است و الضرورات تبیح المحضورات(ضرورت ها ممنوعات را مباح می سازد) و این ضرورت تا زمانی اعتبار دارد که خودشان از نردبان قدرت بالا روند و پس از آن دیگر به نردبان نیازی نخواهند دید. این مطالب را موریس دو ورژه استاد سرشناس جامعه شناسی سیاسی در سال 1991 به صراحت بیان کرد و کشورهای غربی را به ایجاد مانع بر سر راه به قدرت رسیدن اسلام گرایان سیاسی و جلوگیری از آن فراخواند.
۳. جهان و به ویژه اروپا، نفت خود را از حوزة جغرافیایی اسلامی تأمین می کند و هرگونه ناآرامی در این منطقه برای آن ها فاجعه اقتصادی در پی خواهد داشت.
اکنون این پرسش مطرح است که چرا با آن که بنیادگرایی زادگاهی غربی دارد و اصالتاً از آن فرقه ای از کاتولیک ها بوده که در راه تحمیل عقیده خویش، اعمال زور را نیز مشروع می دانستند و هنوز هم این فرقه فعال است، بنیادگرایی اسلامی که مشابه نمونه غربی اش است به مسأله ای جهانی تبدیل شده است؟ نخست وزیر بریتانیا در سال 2003 جنگ با تروریسم را بزرگ ترین اولویت کاری و مقدم بر همه مشکلات جهانی خواند و روشنفکران آمریکایی در بیانیه مشهور خود در فوریه 2002، با عنوان برای چه می جنگیم؟ حادثه یازدهم سپتامبر را نقطه ای تعیین کننده و بنیادین برای نوع رابطه غرب با جهان عرب و اسلام برشمردند.
برای یافتن پاسخ به پرسش فوق در همین نزدیکی ها باید در این سخن بن لادن رهبر سازمان بنیادگرای القاعده تأمل کرد که: جهان دو اردوگاه دارد؛ اردوگاه ایمان و اردوگاه کفر و میان این دو چالش و نزاعی ابدی جریان دارد که جز با فروپاشی کفر نمی توان از آن بیرون شد.
بن لادن، امتداد منطقی جریان بنیادگرایی است که از این تیمیه آغاز شده و از سطح نزاع دینی محض گذشته و به نزاعی همه جانبه دینی- سیاسی و تمدنی کشیده شده است.
ابن تمیمه در کتاب الفتاوی الکبری می گوید: به ضرورت و بداهت از دین مسلمانان و اتفاق همه مسلمانان، دانسته و روشن است که هرکس پیروی دینی جز اسلام و شریعتی جز شریعت محمّد صلی الله علیه و سلّم را جایز شمارد، کافر است و چون کفر او چون کفر آن کس است که به برخی از آیات کتاب قرآن ایمان آورده و به بخش دیگر کفر ورزیده است. چنان که خدای بزرگ گوید: کسانی که به خدا و پیامبرانش کفر می ورزند و می خواهند میان خدا و پیامبران او جدایی اندازند و می گویند: ما به بعضی ایمان داریم و بعضی را انکار می کنیم ولی خواهند میان این[دو] راهی برای خود اختیار کنند، آنان در حقیقت کافرند و ما برای کافران عذابی خفت بار آماده کرده ایم.
با نگاهی به مقطع تاریخی ای که ابن تمیمه در آن می زیسته یعنی قرون هفتم و هشتم شاهد رویارویی سخت مسلمانان و مغولان هستیم. مغولان از آسیای میانه به سوی مناطق اسلامی هجوم آوردند و پس از تسخیر بغداد به شام و مصر روی آوردند و در جریان این تهاجمات، خانواده تمیمه نیز نابود شد و این حادثه بی تردید در فتاوای ابن تمیمه اثری مشهود دارد.
بنیادگرایان معاصر عرب که در حقیقت اخلاف ابن تمیمه هستند با بازسازی آن شرایط و یا بی توجه به تشابه آن مقطع و دوران خود با حذف عنصر تاریخی آن آرا و فتاوا، مسلمانان اسمی و شناسنامه ای(به تعبیر خودشان) را به التزام همه جانبه و بنیادین نسبت به آموزه ها و باورهای اسلام اصیل! و عدم اکتفا به شهادتین و توسعه دایره تدین خویش و دفاع از جماعت و دولت و شریعت دعوت می کنند.
یکی از رهبران جماعت اسلامی مصر در کتابی به نام الفریضته الغائبته احکام حاکم بر مسلمانان امروز را احکام کفر و بلکه قوانین وضع شده از سوی کفار می داند.
سید قطب نیز با تقسیم جهان به محدوده حاکمیت الهی و جاهلیت، همه جوامع کنونی و ازجمله جوامع اسلامی را، جوامعی جاهلی نامید و برای تأسیس حاکمیت الهی، جماعت مؤمنه را به کناره گیری از جوامع و عزلت گزینی و تلاش برای ساختن آن جامعه آرمانی فراخواند. سیدقطب تلاش برای دست یابی به قدرت سیاسی با هدف حاکمیت بخشیدن به شریعت الهی را، مجوّز کافی برای مشروعیت آن می دانست و کاری به اراده و انتخاب مردم نداشت. پس از او برادرش محمدقطب مقوله جاهلیت قرن بیستم را مطرح کرد و تمام روندهای موجود جهانی را روندهایی جاهلی نامید.
تلاش برای تغییر آن چه که در ادبیات بنیادگران جاهلیت جهان امروز نامیده شده است، آنان را به بازسازی مقوله جهاد کشاند که اگرچه در زبان فقهای سنتی واجبی کفایی است، اما از دیدگاه بنیادگرایانه واجبی عینی است و حدود و ثغور و اشکال آن هم در مقوله های سنتی منحصر نمی شود و جهاد را نمی توان به اقدامی دفاعی منحصر دانست به نظر می رسد حادثه یازدهم سپتامبر و بازتاب های آن را باید در پرتو نقطه های فکری یادشده تحلیل کرد.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کانون فرهنگی سیاسی فجر صادق ( سه شنبه 85/2/19 :: ساعت 3:7 عصر )
»» مسیح، ضد مسیح
مسیح، ضد مسیح
نویسنده: مرتضی شیرودی
مسیحیان صهیونیست، از خواستهها و ویژگیهای خاصی برخوردارند، مثلاً تشویق گفتوگوهای یهودی و مسیحی، مقابله با افکار ضد یهودی، آموزش با نگرش به ریشههای یهودی دین مسیح، مخالفت با مقامات یهودی میانهروی اسرائیلی خواهان روش مصالحهجویانهی حل بحران خاورمیانه، بهویژه، آخرالزمانشناسی از کتاب مقدس. پیروان این نظریه و مکتب، خود را از مبلغان انجیلی میدانند و اعتقاد دارند، هواداران مذهب مسیحیت صهیونیستی، مسیحیان دوباره متولد شدهایاند که آنها فقط اهل نجاتاند و دیگران هلاک خواهند شد. آنها، تعصب ویژهای به صهیونیسم نشان میدهند. تعصب این مسیحیان، بیش از صهیونیستهای مقیم اسرائیل و آمریکاست. به هر روی، کنکاش بیشتر در اندیشه مسیحیت صهیونیستی، جنبههای دیگری از عقاید آنان را به این شرح روشن میسازد.
دورهی سرخوشی:
مسیحیان صهیونیست، معتقد به هفت مرحله یا هفت مشیّت الهیاند که به این ترتیب در آخرالزمان به وقوع میپیوند:
1ـ بازگشت یهودیان به فلسطین
2ـ ایجاد دولت یهود در آن
3ـ موعظه شدن بنیاسرائیل و دیگر مردم دنیا به وسیله انجیل
4ـ دوره وجد یا سرخوشی، یعنی: به بهشت رفتن کلیه کسانی که به کلیسا ایمان آوردهاند
5ـ دورهی هفت ساله حکومت دجال یا آنتیکراست (ضد مسیح) و فلاکت یهودیان و سایرین
6ـ وقوع جنگ آرماگدون یا جنگ همهگیر که در آن، همه زمین به سختی نابود خواهد شد
7ـ شکست لشکریان دجال و ایجاد حکومت مسیح به پایتختی قدس (اورشلیم)، در این دوره، یهودیان به مسیح ایمان میآورند.
اعتقاد بر آن است که مرحله اول (تا سال 1948) و دوم (در سال 1948) تحقق یافته و اینک، دنیا در مرحله سوم (کلیسای تلویزیونی) به سرمیبرد و بقیهی مراحل تا سال 2007 و به اعتقاد برخی تا سال 2026 تحقق خواهد یافت. در مرحلهی چهارم این نظریه، گرچه اختلاف به چشم میخورد، ولی یکی از روایتها از این مرحله آن است که دورهای است که مسیح میآید و در برابر مسیحیان صهیونیست ظاهر میشود و عدهای ـ به روایتی144 نفر ـ را با سفینه به بهشت میبرد و در آن، به مشاهدهی نابودی جهان طی جنگ آرماگدون مینشیند، ولی مسیح در گیرودار نابودی جهان، بهزمین برمی گردد و در جنگ آرماگدون، بر سپاه شر پیروز میشود.
هفت ساله فلاکت:
نویسندهای دیگر، مراحل هفتگانهی اندیشهی مسیحیت صهیونیستی که به اعتقاد آنان در کتابهای مقدس (عهد عتیق و جدید) آمده و یا پیشبینی شده، را با کمی تفاوت، این گونه برمیشمارد:
1ـ بازگشت یهودیان به ارض موعود (فلسطین)
2ـ ایجاد دولت یهودی در ارض موعود
3ـ موعظه شدن بنیاسرائیل و دیگر مردم دنیا به انجیل
4ـ به بهشت رفتنکلیه کسانی که به کلیسا ایمان آوردهاند
5ـ دوران هفت ساله فلاکت. در این مرحله یهودیان و دیگر مؤمنان از سوی دجال، ظلم خواهند دید
6 ـ وقوع جنگ آرماگدون، جنگی که در صحرای مگیدو یا هارمجدو و در اسرائیل بهوقوع میپیوند
7ـ شکست لشکریان دجال و استقرار هزار ساله مسیح در اورشلیم
این پادشاهی به وسیلهی یهودیان مسیحی شده اداره میشود. در دوره هفت ساله فلاکت، دجال در نیمه اول هفت ساله، صلح ظاهری ایجاد میکند و در نیمهی دوم آن به اسرائیل حمله مینماید، بیتالمقدس را بر محاصره در میآورد و صحنه را برای نبرد نهایی یا جنگ آرماگدون فراهم میسازد. در این زمان، عیسی سوار بر اسبی سفید به زمین میآید و در پی او، مؤمنان از ابرها سرازیر میشوند و جنگ را به نفع خود پایان میدهند و حکومت هزار ساله خود را شروع میکند. برخی هم وقوع هفت سالة رنج و محنت را همزمان با آغاز آرماگدون میدانند، یعنی این جنگ هفت سال طول میکشد. پس از هفت سال، مسیح وارد عرصهی کارزار شده و به پیروزی نهایی دست مییابد.
جنگ آرماگدون:
مطابق اعتقادات مسیحیان صهیونیست، حوادث زیر باید بهوقوع بپیوندد تا مسیح دوباره ظهور کند و البته پیروان نظریه و اندیشهی مسیحیت صهیونیستی، وظیفه دارند برای تسریع در عملی شدن این حوادث، کوشش نمایند:
1- یهودیان از سراسر جهان، باید به فلسطین آورده شوند و کشور اسرائیل در گسترهای از رودخانة نیل تا فرات به وجود آید. یهودیانی که دست به این مهاجرت میزنند، اهل نجات خواهند بود
2- یهودیان باید دو مسجدالاقصی و صخره در بیتالمقدس را منهدم کنند و بر جای آن، معبد بزرگ یهودیان را بنا نهند
3- روزی که یهودیان مسجدالاقصی و صخره را منهدم نمایند، جنگ نهایی مقدس یا آرماگدون به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز شده و در این جنگ تمام جهان نابود خواهد شد
4- روزی که جنگ آرماگدون آغاز میشود، تمامی مسیحیان، توسط یک سفینه از دنیا به بهشت منتقل میشوند و از آن جا همراه مسیح، نظارهگر نابودی جهان و عذاب سخت خواهند بود
5- در جنگ آرماگدون، زمانی که ضد مسیح یا دجال، در حال دستیابی به پیروزی است، مسیح همراه مسیحیان به بهشت رفته، ظهور میکند، ضد مسیح را شکست میدهد و حکومت جهانی خود به مرکزیت بیتالمقدس را برپا خواهد کرد.
از وجوه مشترکِ برجستهی همه کسانی که مراحل چندگانهی اندیشهی مسیحیت صهیونیستی را برشمردهاند، جنگ آرماگدون یا جنگ فرات است. جنگ آرماگدون در درهی مجدو در دشت خزرال واقع در شمال اسرائیل و در کرانهی اسرائیل و در ساحل غربی رود اردن روی میدهد. گفته میشود که آیهی زیر در صحیفهی خزیقال و زکریای نبی دربارهی این جنگ است:
الف- «بارانهای سیلآسا و تگرگهای سخت آتش و گوگرد، تکانهای سختی در زمین پدید خواهد آورد. کوهها سرنگون خواهند شد، صخرهها خواهند افتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهد شد.»
بـ «گوشت ایشان در حالی که بر پاهای خویش ایستادهاند، کاهیده خواهد شد و چشمان ایشان در جای خود گداخته خواهد شد و زبانهایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد.»
مسیحیان صهیونیست از کنار هم قرار دادن این دو آیه نتیجه میگیرند، اینجنگ، اتمی و نوترونی خواهد بود.
هزارهگرایی:
گریس هالسل در جریان دومین گشت سیاحتی خود به اسرائیل، از براد یک مسیحی صهیونیست پروپا قرص، خواست رویدادهایی را که پیش از دوران هفتم روی میدهد بشمارد. براد چنینآغاز کرد:
اول، بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین
دوم تأسیس دولت یهود، استقرار دوبارهی یهودیان در ارض موعود و تشکیل اسرائیل. نشانهی آن است که نقشهی الهی در حال اجرا شدن است و دومین ظهور نجات دهندهی مسیحیان قطعی است. براد میافزاید: ایجاد دولت اسرائیل، خطیرترین و مهمترین رویداد تاریخ معاصر است. این رویداد، معرف نخستین گام، یعنی آغاز آخرالزمان است.
سوم، تبلیغ کلام خدا برای همهی ملتها از جمله اسرائیل.
چهارم، ربودگی یا عروج به ملکوت کلیسا.
پنجم، آزمایش سخت که دوران رنج و محنت عظیمی خواهد بود. در عرض هفت سال، همهی کسانی که ربوده نشدهاند، گرفتار زجر و آزار بزرگی از سوی دجال خواهند شد.
ششم، نبرد هارمجدون. در این نبرد، یهودیان، همهی سرزمینی را که خداوند به عبرانیان داده است آزاد میسازند، یعنی قبل از آنکه مسیح بتواند باز گردد (مرحلهی هفتم)، یهودیان باید مالک تمام سرزمینهایی بشوند که خداوند به آنان وعده داده است.
در حقیقت، عربها باید از این سرزمینها بروند، زیرا که این زمینها، تنها به یهودیان تعلق دارد. خداوند همهی این سرزمینها را به یهودیان داده است. به هر روی، همهی این حوادث باید در آغاز هزارهی سوم میلادی روی دهد. به همین رو، نظریهی مسیحیت صهیونیستی را هزارهگرایی هم نامیدهاند؛ چرا که در کتاب مقدس (تورات) بر وقوع جنگ آرماگدون در هزارهی سوم اشاره شده یا اینکه چنین تفسیری از آن به عمل آمده است. البته، گاه هزارهگرایی به آن مفهوم است: زمانی که عیسی مسیح، از آسمان به زمین میآید، دجال را میکشد و هزار سال حکومت میکند و گاه نیز هزارهگرایی مسیحی بر این تفکر استوار است که در ابتدای هر هزاره، اتفاق مهمی روی میدهد.
نتیجه اینکه، علی رغم تناقص شکلی و محتوایی مراحل ظهور مسیح (نظریهی مسیحیت صهیونیستی) و نیز با صرفنظر از تردیدهای جدی که دربارهی انطباق آن با آموزههای توراتی و انجیلی وجود دارد و... از چند ویژگی مشترک برخوردار است که مهمترین آن، به دلیل وقوع و تحقق عینی، مرحلهی اول و دوم، یعنی گرد آوردن یا آمدن یهودیان در ارض موعود یا فلسطین و تأسیس یک دولت یهودی به مرکزیت بیتالمقدس و در گسترهای از نیل تا فرات است. علت توجة مسیحیان صهیونیست به مهاجرت یهود و دولت یهود آن است که:
«1ـ یهودیان امت برگزیدهی خدا هستند، لذا همهی کسانی که به یهودیان دعا میکنند، خدا به آنها برکت میدهد،
2 ـ خدا در طرح کلی خود دربارهی هستی، جایی برای اعراب فلسطینی در نظر نگرفته، توجه خدا تنها معطوف به یهودیان است،
3 ـ خدا در همهی کارهایی که اسرائیل انجام میدهد، دستیدارد، یعنی خداوند همیشه در طرف اسرائیل است،
4 ـ اسرائیل، تو را دوست میداریم، چون خدا تو را دوست دارد و اگر عربها دشمن اسرائیلاند، پس دشمن خدایند،
5 ـ خداوند به این دلیل با آمریکا مهرباناست که آمریکا نسبت به یهودیان مهربان است و
6ـ اگر ما پشتیبانی از اسرائیل را رها کنیم، اهمیت خود را در نزد خداوند از دست میدهیم.»
منبع: باشگاه اندیشه
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کانون فرهنگی سیاسی فجر صادق ( سه شنبه 85/2/19 :: ساعت 3:1 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
متن کامل نامه احمدینژاد به جورج بوشبمبهای شیشهاییازدهم سپتامبر ریشه ها و بسترهامسیح، ضد مسیح